sanie | ||
در حالات مرحوم شیخ جعفر شوشتری -که از اعاظم علمای گذشته بوده- نقل شده است: در شوشتر رسم بوده که ایام عید نوروز که مردم به تنظیف خانهها و تعمیر و نوسازی وسایل زندگی میپرداختند، مسگرها که کارشان اصلاح ظرفهای فرسوده بود در کوچهها میگشتند و صدا میزدند: دیگ سفید میکنیم، دیگ سفید میکنیم. مقصودشان این بود دیگهایی را که در طول سال در خانهها کار کرده و سیاه شده است بگیرند و سفید کنند. در آن ایام مرحوم شیخ جعفر روزی در میان جمعیت عظیمی منبر رفت، تا روی منبر نشست بعد از حمد و ثناء و صلوات فرمود: [ چهارشنبه 92/3/15 ] [ 11:31 عصر ] [ دلنوشته ]
جنگل آتش گرفته بود همه حیوانات فرار می کردند.. گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد! پاسخ میدم :هر آنچه از من بر می آمد!
[ سه شنبه 92/3/7 ] [ 11:48 عصر ] [ دلنوشته ]
دختر کوچولو وارد بقالی شد اون کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش. بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری. اما دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشه گفت: دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار دخترک پاسخ داد: عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمیشه شما بهم بدین؟ بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی میکنه؟ و دخترک با خندهای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! نکته اخلاقی: بعضی وقتها حواسمون بهاندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره!!!؟؟؟ امام صادق علیه السلام در دعایی میفرماید: "یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُه" ای عطا کنندهی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را ـ آن چنان که در خور تو است ـ عطا نما. (الکافی: ج 2 ص 259 / باب شدة ابتلاء المؤمن) [ دوشنبه 92/3/6 ] [ 11:1 عصر ] [ دلنوشته ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |