تو را به کدامین نام بخوانم ؟
به کدامین اسم خطابت کنم ؟
به کدامین صفت قسمت دهم ؟
چه از هر اسم و صفتت چیزی به جز چند حرف به هم
چسبیده نمی دانم .
شاید همان به که ترا به خودت قسم دهم ، به ذات پاکت ، به وجودت ، به وجود
انکار ناشدنی ات .
اما با فله الأسماء الحسنی چه کنم ، حسن کدامین بیشتر است ؟
نمی دانم !
به زبان آوردن کدام ، صدایم را به تو می رساند ؟
عاجز مانده ام !
با اسم اعظمت چه کنم ؟ با شکوه ترین نامت ، مهربان ترین لبخندت ،
از هر که پرسیده ام ، به اسمی اشاره کرده و به هر جا نگاهی کرده ام ، چیزی نوشته ،
یکی آن را در این سوره پنداشته و دیگری آن را در آن آیه دیده ...
پس تو را قسم می دهم به تک تک آیه هایت ، به تمام نشانه هایت ، به اشک یتیمانت ،
به خون شهیدانت ،
به سرخی خون ، به گرمی خون
نه اما ...
به خود خون ، به خون خودت
خونی که نه هزار و اندی سال ، بلکه به هر سالی از ازل جوشیده و تا به ابد
لحظه ای سکنی نخواهد گزید ...
خون تو می باید تا برای همیشه جریان داشته باشد .
خون خدا ... ثار الله ... خون خدا
حسین ...
آری اسم اعظمت را پیدا کرده ام .