sanie | ||
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟ دوست داشتن راستین خدای عزیزم! مرا گفتی از رگ گردن به تو نزدیک ترم! آخ! چه زیــبـــــا گـفـتـی... اگر ذره ای از محبتت نباشد زندگانی بر من تمام است. ......... خدایا بار دگر محبتت را بر من روا دار دلم برای دوست داشتن های راستین تنگ شده هوای کودکانه خدایا!!! دلم هوای دیروز را کرده. هوای روزهای کودکی را. دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد. دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دلم را شکستند دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم دلم میخواهد ... می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟ راستی خدا! دلم فردا هوای امروز را می کند؟ [ جمعه 91/9/24 ] [ 11:3 صبح ] [ دلنوشته ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |